دلم رفتن می خواهد، نمی دانم کجا اما می خواهم بروم، یک روز صبح زود و بی خبر بروم، بروم جایی که از اینجا بسیار دور باشد، بسیار دور شوم…
… بروم به روستایم علی چوپان، روستای کودکی هایم، جایی که در میان خاک و کوچه هایش می دویدم فارغ از هر نگرانی و دغدغه ای، یک خانه ی کاهگلی داشته باشم و یک گاو شیری و یک الاغ و چند مرغ و خروس و چندتا گوسفند و یک سگ پاپی که حواسش به خانه و همه چیز هست و صدایش زندگی می بخشد.
دلم اله چپن می خواهد و کوچه های خاکی و دیوارهای کاهگلی اش… آی روزگار…
پ.ن: در آموزشگاه، برای بچه ها و همکاران برگه ی حضور و غیاب به گونه ای است که هرکس در کنار ثبت ساعت آمدن و رفتنش به جای امضا یک جمله و متنی کوتاه باید بنویسد، امروز که بین برگه های تابستان می گشتم چشمم به این برگه حضور و غیاب افتاد و نوشته ام. 😢
پ.ن:علی چوپان یا به گویش عامیانه اله چپن نام روستایی در نزدیکی شهر مزار شریف و در کنار شاهراه اصلی مزار شریف – کابل