1392-12-19-از قدیم گفتن آدم گرسنه کتابخانه را کبابخانه می خواند. امسال با همان مقدار کتابی که موجود بود کتابخانه ی مدرسه را در یکی از واحدها که استفاده کمتری از آن می شود و بیشتر حکم سپر بلا برای سایر واحدها دارد، راه اندازی کردیم. بچه ها هم استقبال خیلی خوبی کردند و هر روز بعد از رخصتی از مدرسه می آمدند و کتاب می گرفتند. با توجه به شناختی که در این چند سال از خانواده های دانش آموزان پیدا کردم، متاسفانه به دلایل متعدد از جمله کوچک بودن خانه های مهاجرین، پرجمعیت بودن خانواده و تعداد فرزند زیاد، بی سوادی والدین و سطخ فرهنگ پایین کل خانواده، وجود ماهواره در اکثریت خانواده ها، سرو صدا و رفت و آمد زیاد و نداشتن اتاق و فضای مخصوص و جداگانه برای مطالعه و درس بچه ها و ترس خود بچه ها از حضور در کتابخانه های عمومی و نداشتن مدرک برای ثبت نام در این اماکن و … عوامل مختلف دیگر باعث شده است دانش آموزان نتوانند مکانی مناسب برای درس و مشق و مطالعه داشته باشند به همین دلیل وجود و تاسیس مکانهایی به عنوان خانه مشق بسیار ضروری است برای بچه های مکتب. دو سال قبل این موضوع را با تعدادی از والدین در میان گذاشتم اما کسی برای گرفتن جا همراهی نکرد و این طرح هم مثل بسیاری از طرحای دیگر روی کاغذ ماند. وقتی جای نام کشیدن و رو کم کردن و سیال داری باشد هموطنان ما بسیار خوب پول خرج می کنند و حاضرند خود را نشان دهند اما جایی برای تربیت و آینده ی فرزندان خودشان لازم است مشارکت کمتری دارند. فقط در منطقه ای که زندگی می کنم بیش از 20 هیأت و دسته و تکیه خانه وجود دارد برای هر ولایت و قومیتی جدا گانه که هرکدام هم نام یک حاجی فلانی و کربلایی بهمانی را یدک می کشد و حمایت گرانی از خارج و اروپا و آمریکا سفارشی خرج روان می کنند و ورد زبان مردم است که هر شب ده و پانزده گوسفند سربریده می شود و گاو و شتر می کشند با این وجود دریغ از تاسیس یک کتابخانه و مرکز فرهنگی برای خدمت به کودکان هموطن و یا مشارکت در راه اندازی آن. بگذریم. از صبح سالن کتابخانه را کمی تمیز کردیم. خدا کند برای جشن آخر سال بچه ها تا روز دوشنبه آماده شود. اول صبح رفتم موکت نو بخرم چندجا موکت خوشرنگ تر برای کف سالن دیدم که حدود 600 هزارتومان می شد، از خیرش گذشتم.