من فقط سیاه نبودم، حکیم علی پور
بخشی از کتاب را می خوانید:
تنهايي
با تو چه كار ميكند!
صبح تا شب، خيابان ها را پا برهنه و گيج قدم ميزند
به عروسك هاي پشت ويترين ها چشم مي دوزد
پول هاي مختصرش را مي شمارد
و كنار زباله داني به خواب مي رود.
تنهايي با رئيس جمهور
كلاه قره قل مي پوشد
به آن سوي آب ها سفر مي كند
و از استخوان هاي پوسيده ات
بانك هاي سياه را پر مي كند.
*****