برشی از کتاب:
آهسته آهسته در كمر كوه رسيدند. بته ها و خارهاي كنار راه گاهگـاهي دستها و پاها را مي آزرد. گرگ كهنسال سـبك و راحـت جسـت وخيـز ميزد. هيكل چست و چالاكش گاهي زير شـاخه هـاي كوتـاه و زمـاني بـر بالاي صخرهها نمايان ميشد. گاهي لحظه يي كوتاه در جـايش مـي ايسـتاد.